15 تیر 1394

ارزش محبت ؛

مولف: مهندس گودرزی   /  دسته: خبرهای مدرسه - فرهنگی و هنری   /  رتبه دهید:
3/3

روزگاری پسرک فقيري زندگي ميكرد كه براي گذراندن و تامين مخارج تحصيلش دستفروشي ميكرد.از اين خانه به آن خانه مي رفت تا شايد پولي بدست آورد.روزي تنها يك سيب در جيب داشت و شديدا احساس گرسنگي مي كرد.تصميم گرفت با زدن درب خانه اي غذايي طلب كند.درب خانه را زد.دختر جواني در را باز كرد.پسرك كه با ديدن دختر جوان دستپاچه شده بود،به جاي غذا فقط يك ليوان آب درخواست كرد دختر كه متوجه گرسنگي شديد پسر شده بود به جاي آب برايش يك ليوان بزرگ پر از شير آورد.پسر با طمانينه و به آهستگي شير را سر كشيد و سپس گفت:چقدر بايد به شما بپردازم؟دختر جواب داد چيزي نبايد بپردازي.
مادر به ما آموخته كه "نيكي ما ، به ازايي ندارد".پسرك گفت:پس من از شما سپاسگذاري مي كنم.سالها بعد دختر جوان به شدت بيمار شد پزشكان محلي از درمان بيماري او اظهار عجز نمودند و او را براي ادامه معالجات به شهر فرستادند.دكتر هواردكلي جهت بررسي وضعيت بيمار و ارائه مشاهده فرا خوانده شد.دكتر هنگامي كه متوجه شد بيمارش از چه شهري به آنجا آمده برق عجيبي در چشمانش درخشيد بلافاصله خود را به اتاق بيمار رساند و در اولين نگاه او را شناخت ديري نپاييد كه با تلاشهاي مستمر دكتر كلي بيمار بهبود يافت.سرانجام روز ترخيص بيمار فرا رسيد.صورت حساب دختر درون پاكتي به او تحويل داده شد.دختر از بازكردن پاكت و ديدن مبلغ صورت حساب واهمه داشت.مطمئن بود كه بايد تمام عمر را بدهكار باشد از ترس و لرز در پاكت را گشود چند كلمه در گوشه صورت حساب توجه اش را جلب كرد.
.
.
.
بهاي اين صورت حساب قبلا با يك ليوان شير پرداخت شده است!!!

تعداد مشاهده (3167)       نظرات (1)

نظرات کاربران درباره خبر " ارزش محبت ؛"


عالی بود

نظرتان را بیان کنید

نام:
پست الکترونیکی:
نظر:
کد بالا را در محل مربوطه وارد نمایید

   
نقشه سایت