برنده در وجود يك آدم بد، خوبيها را ميجويد.
بازنده در وجود يك انسان خوب، بديها را ميجويد.
برنده ميداند كه چگونه ميتوان جدّي بود، بيآنكه خشك و رسمي باشد.
بازنده غالباً خشك و رسمي است، زيرا فاقد توانايي جدّي بودن است.
برنده ديگران را نكوهش ميكند، ولي آنان را ميبخشد.
بازنده چنان بُزدل است كه قادر به نكوهش ديگران نيست و چنان حقير است كه قادر به بخشيدن ديگران هم نيست.
برنده ميگويد: بيا براي مشكل راه حلي پيدا كنيم.
بازنده ميگويد: هيچ كس راه حلّي نميداند.
برنده تمركز حواس دارد .
بازنده پريشان حواس است.
برنده نسبت به فضاي اطراف خود حسّاس است.
بازنده فقط نسبت به احساسات خود حسّاس است.
برنده در هر شرايطي كه قرار بگيرد آرامش و تعادل خود را حفظ ميكند.
بازنده اگر از ديگران عقب بماند، تند وخشن ميشود و اگر جلوتر از ديگران باشد، بياحتياطي ميكند.
برنده سعي ميكند رفتارهاي خود را براساس نتايج منطقي آنها قضاوت كند و رفتارهاي ديگران را بر اساس قصد و نيت آنها ارزيابي كند.
بازنده رفتارهاي خود را بر اساس قصد ونيت خويش و رفتارهاي ديگران را بر اساس نتايج آنها ارزيابي ميكند
برنده در مقابل افراد قدرتمند و ناتوان، يكسان عمل ميكند.
بازنده به تملّق قدرتمندان پرداخته، ضعفا را تحقير ميكند.
برنده ميخواهد مورد اعتماد ديگران باشد، امّا ذهنش را درگير آن نميكند.
بازنده براي رسيدن به اين اهداف، دست به هركاري ميزند امّا سرانجام با شكست روبه رو ميشود و به هدفش نميرسد.
برنده، مي داند به خاطر چه چيزي پيكاركند، و بر سر چه چيزي توافق و سازش نمايد.
بازنده، آن جا كه نبايد سازش مي كند، و به خاطر چيزي كه ارزش ندارد، مبارزه مي كند.
برنده، با جبران اشتباهش تأسف و پشيماني خود را نشان مي دهد.
بازنده، مي گويد «متأسفم»، اما در آينده اشتباه خود را تكرار مي كند.
برنده، گوش مي دهد.
بازنده، فقط منتظر رسيدن نوبت خود، براي حرف زدن است.
برنده، به افراد برتر از خود احترام مي گذارد، و سعي مي كند تا از آنان چيزي بياموزد.
بازنده، از افراد برتر از خود نفرت داشته، و در پي يافتن نقاط ضعف آنان است.
برنده، گام هاي متعادلي دارد.
بازنده، دو نوع سرعت دارد، يا خيلي تند و يا خيلي كند.
برنده، مي داند كه گاهي اوقات پيروزي به بهاي بسيار گراني بدست مي آيد.
بازنده، بسيار مشتاق برنده شدن است، در جايي كه نه قادر به برنده شدن و نه حفظ آن است.
برنده، مشكلي بزرگ را انتخاب مي كند، و آن را به اجزاي كوچكتر تفكيك مي كند، تا حل آن آسان گردد.
بازنده، مشكلات كوچك را آنچنان به هم مي آميزد، كه ديگر قابل حل شدن نيستند.
برنده، از اشتباهات خود درس مي گيرد.
بازنده، از ترس مرتكب شدن اشتباه، ياد گرفته كه اقدام به هيچ كاري نكند.
برنده، ترجيح مي دهد كه خود را مسئول شكست هايش بداند، و نه ديگران را.
بازنده، شكست هاي خود را ناشي از تبعيض يا سياست مي داند.
برنده، معتقد است، ما با كارهاي درست و اشتباه خود، سرنوشت خويش را تعيين مي كنيم.
بازنده، به قضا و قدر اعتقاد دارد.
برنده،سعيميكند رفتارهاي خود را براساس نتايج آنها قضاوتكند، ورفتارهاي ديگران را، براساس قصدونيت آنها ارزيابي كند.
بازنده، رفتارهاي خود را بر اساس قصد و نيت خويش و رفتارهاي ديگران را بر اساس نتايج آنها ارزيابي مي كند.
برنده، پس از بيان نكته اصلي مورد نظرش، لب از سخن فرو مي بندد.
بازنده، آنقدر به صحبت ادامه مي دهد، كه نكته اصلي را فراموش مي كند.
برنده، حتي زماني كه ديگران وي را به عنوان يك خبره مي شناسند، مي داند كه هنوز خيلي چيزها را نمي داند.
بازنده، مي خواهد كه ديگران او را يك خبره بدانند، و اين نكته كه « بسيار كم مي دانم» را هنوز نياموخته است.