یه روز یه استادی به دانشجو هاش میگه که فردا امتحان داریم. چهار تا از دانشجوها اصلا برای امتحان نخوندن و همش با هم بودن و برای خودشون شاد بودن. آخر شب با هم صحبت کردن که برای امتحان چی کار کنند که تصمیم گرفتند فردا صبح خودشونو سیاه کنند و لباسشونو پاره کنن و همین کارو کردن. به استاد گفتن:
🖼استاد! ما رفته بودیم مهمونی بعد چرخ ماشینمون پنچر شد و مجبور شدیم تا خونه هلش بدیم! شب هم از خستگی نتونستیم درس بخونیم و مجبور شدیم ماشینو ببریم توی شب بدیم دست مکانیک تا درستش کنه و یک عالمه دنبال مکانیک گشتیم تا نصف شب یه مکانیک پیدا کردیم. استاد گفت: باشه و امتحانو پس فردا می گیرم و این امتحانو فقط شما میدین چون بچه ها امروز امتحانشونو میدن.
اونا هم رفتن و درس خوندن و پس فردا هم بدون استرس و با آمادگی کامل اومدن سر امتحان. استاد گفت برای این که تقلب نکنین هر کدومتون میرین توی یک کلاس جداگانه امتحان میدین. هر کی رفت سر یک کلاسی نشست . امتحان فقط دو تا سوال داشت!
نام و نام خانوادگی (0/25)
کدام یک از چرخ ها پنچر شد!!!؟ (19/75)