یکی از قضات زمان ملا نصرالدین بدون گرفتن رشوه کاری صورت نمی داد. و مرتباً حق را با رشوه ناحق می کرد.
اتفاقاً " وقتی ملا محتاج شد که قاضی سندش را تصدیق کند ، چندین روز آمد و رفت کرد اما نتیجه نگرفت. تا اینکه روزی ظرفی از عسل برداشته به خانه ی قاضی رفت و با دادن آن ، سند را به امضاء رساند و برگشت.
فردای آن روز که شخص دیگری کوزه ی قیماقی برای قاضی تعارف آورده بود، قاضی دستور داد عسل را بیاورند تا مقداری از آن تناول کند...
چون سر کوزه را باز کردند ، محتوی آن یک بند انگشت عسل و مابقی آن خاک است !!!
قاضی که از گول خوردن خود بسیار خشمگین شده بود ، نوکرش را فرستاد تا به هر نحوی که شده سند را از ملا پس گرفته و بیاورند.
نوکر پس از تجسس زیاد ملا را یافت . گفت قاضی عرض کرد در سند شما اشتباهی رخ داده و باید برای اصلاح آن را نزد ایشان ببرم.
ملا گفت : خدمت قاضی سلام برسانید و بگویید اشتباه در سند نبوده ، بلکه در عسل بوده !!!